سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
تدبر در قرآن
آیه قرآن
کاربردی
ابر برچسب ها

 

بعد از مدتها که از انتخابات و ایام انتخابات و التهبات گذشت امروز می نویسم!

چهار سال پیش انتخابات دولت نهم بود که من به آقای هاشمی رفسنجانی رای دادم و دلیلم کارهای ایشان در زمان ریاست جمهوری شان بود زمانی که به حق لقب سردار سازندگی و امیرکبیر زمان را به او دادند! به او رای دادم چون از یاران نزدیک امام خمینی و از پشتیبانان مقام ولایت بوده و هست.

آن انتخاب، سومین انتخابات ریاست جمهوری بود که من واجد شرایط رای دادن بودم و شرکت کردم و برای سومین بار رئیس جمهور من انتخاب نشد !!! این بار هم خیلی ناراحت شدم و با خود گفتم یعنی باز هم دوران رکود ادامه خواهد داشت، چهار یا هشت سال دیگر!!! با خود گفتم این رئیس جمهور جوان مملکتمان را به باد خواهد داد او فکر کرده مملکت داری بچه بازیست!!! اما هر روز هر ماه و هر سالی که گذشت احساسم و نگاهم به او تغییر کرد درست همان قدر که آقای خاتمی مرا مطمئن کرد که رای ندادنم به او کار درستی بوده است؛ آقای احمدی نژاد هم مرا پشیمان کرد که چرا از اول به او اعتماد نکردم !

کارهای دکتر منحصر به فرد و کم نظیر یا بی نظیر بود؛ علمی دقیق و شجاعانه با توکل به خدا و اعتماد به مردم و توانایی ایرانی بخصوص جوانان ایرانی دکتر همان روحیه ای که بواسطه آن انقلاب پیروز شد و جنگ تحمیلی بدون از دست دادن یک وجب از خاکمان به پایان رسید کارهای کشور را چه در عرصه داخلی و چه خارجی با موفقیت بپیش می برد! دیگر لحظه به لحظه به او ارادتمندتر می شدم درست همانطور که او نیز روز به روز کامل تر می شد. او در همان ابتدا استراتژی خارجی ایران را تغییر داد و _ به جای التماس به اروپا و آمریکا به اسم تنشزدایی و اعتماد سازی! _ جهت سیاست خارجی کشور را به سوی آمریکای لاتین آفریقا و آسیا تغییر داد و گفت دنیای به این بزرگی که به چهار تا کشور از خود راضی و زورگو محدود نمی شود! بحث انرژی هسته ای را هم با به میدان آوردن اکثریت مردم و انداختن توپ به زمین شصت هفتاد ملیونی ملت، در سر میز مذاکرات به نفع ما تمام کرد او بعد از سالها ایران را از موضع تدافعی و توجیهی به موضع تهاجمی و طلب کار برد تا کی باید بخاطر دفاع از حق و پیروی از دین خدا جواب پس می دادیم که مثلا چرا فلان رابطه ی کثیف در کشور ما رسمی و مجاز نیست و یا چرا قاتلین را اعدام میکنیم و... حالا نوبت ما بود که نگرانی خود را از وضع حقوق بشر و بخصوص حقوق زنان و کودکان در کشورهای جهان بخصوص کشورهای غربی ابراز کنیم حالا ما باید از تهجر و تعصب بی منطق غرب درباره صهیونیسم و هولوکاست می پرسیدیم! و می پرسیم که چرا باید متعصبانه از بی خدایی و بی دینی بعنوان پیروی از عقل و علم دفاع کرد! همه این ماجراها گذشت تا رسید به انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری !

اما در انتخابت دهم چه اتفاقی افتاد!

انتخابات دهم از نظر حضور مردم و شور و هیجان رقابت، نسبتا سالم و قابل قبول بود هرچند کمی زیاده روی در مناظره های تلویزیونی و مناظره های نمایندگان نامزد ها رخ داد که آن هم می‌توانست با ملایمت و گذر زمان و از راه‌های قانونی، آثار سو خود را از دست بدهد چون آثار مفید آنها در ایجاد شور و شوق مردمی بیشتر از ضرر شان بود.

ماه‌ها قبل از انتخابات جوسازی سنگین و ناجوانمردانه ای علیه تمام کارهای دولت شروع شده بود. بسیاری از کارهایی که بعضی از آنها از حماسه‌های اول انقلاب و دوران جنگ چیزی کم نداشت، معکوس تفسیر و هر چه باعث عزت بود عامل ذلت معرفی می‌شد ! پافشاری بر حقوق هسته‌ای ، دفاع از حقوق بشر و مردم فلسطین، دیپلماسی فعال و با عزت خارجی، طرح‌های شجاعانه اقتصادی همه و همه باعث سر شکستگی و به خطر افتادن کشور معنی شد و این خبر از یک مبارزه انتخاباتی نامتعارف را می داد . دکتر احمدی نژاد خود را آماده یک مبارزه علمی و کارشناسی کرده بود ولی رقبای محترم یا شاید مشاوران و معاونانشان تصمیم به فحاشی و دروغ پردازی و دروغگو خطاب کردن رییس جمهور و حتی نهادها و سازمانهای حکومتی داشتند!!! کاری که در طول سال‌های پس از انقلاب در چنین سطح گسترده‌ای با هیچ رییس دولتی نشده بود!

من و شاید خیلی‌ها مثل من از این ماجراها گذشتیم و همه چیز را به 22 خرداد و پای صندوق‌های رای واگذار کردیم! اما...! متاسفم!

باید بین وقایع انتخابات قبل و بعد از 22 خرداد تفاوت قایل شویم، بین آقایان نامزدها و حامیان و طرفدارانشان قبل و بعد از انتخابات فرق هست! تا قبل از رای گیری، مردم نامزدهای مدعی قانون را می دیدند و بعد از آن، مردان قانون گریز که دیگر خدا را بنده نبودند و از شکستشان عصبانی بودند! حتی زیر قانون اساسی زدند که خودشان در تدوین و بازنگری آن نقش مستقیم داشتند؛ حالا به بهانه مخالفت با افراد، قوانین را زیر پا می‌گذاشتند و این واقعا فاجعه بود!

من همه اینها را فرع می‌دانم ولی اصل چیست؟؟!!

از اول هم معلوم بود که دکتر مجددا رئیس جمهور می‌شود. مردم به کسی که در دور اول عملکرد چندان خوبی نداشت دوباره رای داده بودند! آقای خاتمی خود در روزهای پایانی ریاست جمهوری اعتراف کردند که انتظارات مردم برآورده نشد، چه رسد به دکتر احمدی نژاد که با کارهای شبانه روزی و خدمت صادقانه در میان اکثریت قابل توجه مردم محبوب شده بود.

 سناریویی از ماه ها یا شاید سالها قبل از انتخابات آغاز شده بود. که من معتقدم بزرگتر و پیچیده‌تر از آن بود که بتواند برنامه ریزی رقبای آقای احمدی نژاد باشد و از طرفی آنقدر ناشیانه بود که معلوم بود طراحان آن ملت ما را خوب نمی شناسند!!! انگلیسی‌ها و کشورهای متحدشان با کمک عاملانی از گروهک‌های منافقین و انجمن پادشاهی با جاسوسی در کشور و میان گروه‌ها و احزاب، اطلاعاتی را کسب و افرادی را شناسایی کرده بودند تا در روزی مناسب مثل ایام انتخابات دهم، برای هزارمین بار سیاست "تفرقه بنداز و حکومت کن!" را روی ملت هوشیار ایران آزمایش کنند؛ اعترافات افرادی مثل "حسین رسام" کارشناس ارشد سفارت انگلیس و "محمد رضا علی زمانی" عضو انجمن تروریستی پادشاهی و موج سفرها از انگلیس به ایران کاملا موید این ادعاست! در حالی که بقول معروف "آزموده را آزمودن، خطاست !"

 آنها می‌دانستند که دولت نهم تکرار خواهد شد؛ پس باید تمام سعی خود را می کردند تا ابزار فشار مناسبی برای آینده فراهم کنند. نباید دولت دهم بتواند با همان قدرت در عرصه‌های داخلی و خارجی ظاهر شود! باید وجهه ایران اسلامی در جهان تخریب شود. چرا در حالی که در کشورهای اروپایی و غربی بحران‌های گوناگون وجود دارد و مردم از حاکمان خود ناراضی اند ملت و دولت ایران اینقدر هماهنگ و متحدند؟!! باید ابزارهایی تهیه می شد تا حرکت دولت کند شود و از فردا هر کاری که خواست انجام گیرد بگویند "نشون به اون نشون که...!! " و چوب لای چرخ مملکت بگذارند و یا به اصطلاح باجگیری کنند!!

اما روند کار!

دولت دکتر احمدی نژاد آنقدر کار کرده بود و موفقیت کسب کرده بود که رویارویی مستقیم با آن محکوم به شکست بود یا نیازمند به برنامه ای قوی‌تر! بنابراین مخالفان برای رسیدن به اهدافی که قبلا اشاره کردم نیازمند به یک روش تخریبی بودند پس در مرحله اول:

 دولت را یک دولت دیکتاتوری معرفی کردند و با ارئه تحلیل های هدفمند و پرونده سازی علیه رییس جمهور حتی تا تخریب شخصیت ایشان و طرح مسایلی که ربطی به اداره کشور و وظایف رییس جمهوری نداشت این مرحله را پیش بردند و اختلافات معمول بین نهادهای مختلف کشور را تعبیر به قانونگریزی و یا دیکتاتوری کردند! احمدی نژاد باید فردی دروغگو جلوه داده شود و برای این امر به هر کاری از جمله مونتاژ و تدوین فیلم و خبر و حتی دروغگویی در سطحی وسیع دست زدند و مرزهای اخلاق و انصاف را کاملا زیر پا گذاشتند!

مرحله دوم :

حال بر پایه مرحله اول می‌توان مراحل بعدی را پیش برد با طرح یک سوال ساده؛ آیا دولت دیکتاتور و دروغگو نمی‌تواند برای بقای خود در انتخابات تقلب کند؟! با این سوال و ایجاد توهم تقلب بر طبل ابطال کوبیدند و جو را متشنج کردند و خسارات سنگینی به مردم وارد شد در این مرحله هم مثل قبل گروه‌های سندساز و رسانه‌های دروغ پرداز نقش خود را به خوبی ایفا کردند و ماجراهایی مثل "ندا آقاسلطان" را بوجود آوردند! که حتما به قدر کافی شنیده اید! دلایل زیادی بر پوچ بودن ادعای تقلب وجود دارد از جمله سخنان آقایان "دکتر ولایتی" و "حداد عادل" از اعضای شش نفری شورای حکمیت در جمع دانشجویان مبنی بر عدم وجود مدرک تقلب و به اذعان نماینده آقای مهندس موسوی در دیدار با رهبری که معترف بودند با چنین اختلاف رای بالایی، تقلب امکان ندارد! اما اینکه چرا پس از اعلام آمادگی برای هر گونه همکاری در صورت ارایه سند هیچ اقدامی توسط کاندیداها صورت نگرفت، کاملا نشان می‌دهد آنان به خوبی می‌دانستند تقلب نشده است!

مرحله سوم:

سوال! آیا از حکومت دیکتاتور و متقلب بعید است که زندان‌هایی مخوف شبیه یا بدتر از گوانتانامو و ابوغریب داشته باشد؟! این سوال را از هر کسی که از نیت شما بی خبر باشد بپرسید می‌گوید نه! بعید نیست! در این مرحله تبلیغات وسیعی شد تا جایی که سناتور جمهوریخواه "مک کاتر" در مجلس سنای آمریکا جز به جز داستان "ترانه موسوی" را تعریف می‌کند در حالی که کنار عکسی بزرگ از او ایستاده ! یا داستان "علیرضا توسلی" نوجوان 12 ساله که در تصادف رانندگی کشته شده بود ولی گفتند او را در درگیری‌ها در مراسم ندا کشتند ! این دروغ پردازیها نشان از یک دشمنی برنامه ریزی شده دارد. من امکان بروز برخی حوادث حین یا پس از دستگیری را کاملا رد نمی‌کنم چون همه افراد در هر شرایطی عکس العمل مشابهی ندارند و در مقابل ایجاد هیجانات، ضرب و شتم، فحاشی و قانون شکنی صبورانه برخورد نمی‌کنند ولی مطمینا خشونت و شکنجه روش مسوولان و سیاست نظام نیست و در صورت وجود تخلف با آن برخورد خواهد شد!

مرحله چهارم:

دادگاه‌های فرمایشی یا دادگاه‌های استالینی اتهام دیگری است که تا اینجا به مجموعه حاکمیت نظام وارد کرده‌اند تا بتوانند ضمن ایجاد فضا برای کتمان حقایقی که در این جریان برملا می‌شود همچنان زمینه را برای ادامه مخالفت ها و ایجاد اصطکاک داخلی آماده نگه دارند .

حرف آخر

ایران اسلامی کشور بزرگی است و به دلایل زیادی که جای طرح آن این جا نیست بشدت مورد طمع کشورها و گروه‌ها واقع می‌شود و اگر کوچک‌ترین راه نفوذی برای دستیابی به این سرزمین پاک پیدا کنند از آن نمی گذرند پس ما هم نباید کم‌ترین غفلتی انجام دهیم

پس از همه این حرف‌ها باید بگویم هر کسی ممکن است تصمیماتی بگیرد که درست نباشد و یا اتفاقاتی بیافتد که از عهده خارج است اما انتظاری که از مردم و نخبگان کشور می رود این است که در شرایطی که زمینه فتنه فراهم می شود تمام سعی خود را بکار گیرند تا بازیچه دست بازیگران نشوند و عزت کشور را فدای باند بازی و منافع حزبی و گروهی نکنند. از همه مهم‌تر غرور فردی را به غرور ملی ترجیح ندهند!

 به امید پیروزی و سربلندی ایران اسلامی !

والسلام !







سلام

نمی دونم دوستان از متن قبلی چی می خوان و فکر می کنند باید چی بفهمند که اینقدر براشون مبهمه ! نکند فکر کردند منم معتاد شدم!!! ؟ نه بابا ! اگر هم معتاد شده باشم از بدترین نوعشه یعنی اعتیاد به روزمرگی!!

 وقتی اون متن کوتاه رو نوشتم داشتم به تواناییهای انسان فکر می کردم و اینکه، عمر خیلی کوتاهه! و بعضیها مفت می بازند! شاید اگر به آدمهایی که خودشون رو با یکی از انواع مواد مخدر و نابودگر روح و جسم می کشند می گفتی بیا یک هفته مجانی خیابونها رو جارو کن یا ده تا درخت بکار یا هر کار دیگه، عمرا کار نمی کردند!! می گفتند وقت و انرژی و جونم رو بگذارم که چی ؟!!! بیگاری کنم مگه مغز خر خوردم؟!! عمرا...!!! اما ببین، عین آب خوردن هم وقت و عمر، هم توان و انرژی، هم سرمایه و پولشون رو هدر می دهند و با بدترین وجه اجتماعی در اوج ذلت و خواری می میرند! نه سودی برای خود و خونوادشون دارند نه برای جامعه!

وقتی می بینم که حضرت علی علیه السلام وقتی کار خاصی نداشتند و به تعبییر ما کار مهمتری از دستشون بر نمی آمده بی کار نمی موندند و مثل یک کارگر ساده به کندن چاه آب و کشاورزی می پرداختند .

مشکل اینجاست که جوونهای ما خوشگذرون شدند دنبال خوشیهای زود گذرند و وقتی که بهش می رسند درست همیجاست که می چسبند به زمین و بتدریج فلج می شوند !!

بگذریم ، این بحث اعتیاد از آن بحث‌هایی است که پایان ندارد ! بی خیال !!! (آدم فضایی ها ، مواظب سوپرترانزیستورتون باشید !!!!!)







زندگی کوتاهه! خیلی کوتاه!! تازه پرواز رو یاد گرفته بودم. هنوز رنگ پرهام رنگ جوونیه؛ هنوز طعم عشق رو نچشیدم؛ هنوز شاخه های ترد و نازک رو زیر پنجه هام حس می کنم؛ چی شد؟!! از کجا اومدی تو ؟! با اون خش خش گرم و نفس سردت! تو که نه دست و پایی داری نه پنجه و بالی ...!

لعنت بر اعتیاد که مثل مار خوش خط و خالی آروم آروم می خزه و میاد نزدیک، وقتی می فهمی کی بود، چی بود که توی دهنشی!!!

مشکل دنیا اینه که لبریز از مشکلاته و متاسفانه یا خوشبختانه اکثر وقایع فقط یک بار بوقوع می پیوندند و قابل تجربه کردن نیستند!